هر قدر سفر عید مزخرف بود این سفر عالی بود
از اولش بی هدف بودن
(تا لحظه حرکت خبر نداشتم کجا می ریم!)
بعد چشم باز کردن تو گیلان
.
ماسال، با اون غذای بی نظیر رستوران خزرش
(دفعه اول که از جلوش رد شدیم گفتم عمرا من پامو این جا بذارم!)
بیست و پنج کیلومتر میون کوهها هم که ییلاقه
هر قدر هم آدم سانتی مانتالی باشی مثل من باز شک نمی کنی که شب موندن میون سگها و گوسفندها و چوپونها اون قدر هم اتفاق بدی نیست
چوپونی که ازت پرتقال می خواد چون مدتهاست که لب نزده
که بخوابی رو زمین و با صدای زنگوله ها به آسمون نگاه کنی
شبش هم که گفتنی نیست
ماهی که کامله با اون هاله قرمز دورش
بعد بشینی بیرون کلبه سیگار بکشی و بازی توله سگا رو نگاه کنی
که از شهوت بازی ارضا می شدن انگار بی صدای بی صدا
اگر از ترس سگها تا صبح شاش بند بشی بازم می ارزه!
.
بعد هم که فومن و قلعه رودخانش و حس اسطوره ای یک قلعه به این بزرگی تو این ارتفاع و این جنگل
کباب دایی بهروز بخوری کنار خیابون اصلی فومن و به اسم تمام شهرهای شمال بخندی
(آخه حیدرآلات هم شد اسم شهر؟)
اگه موبایلت آنتن نده بازم می ارزه!
.
آخرش هم که ماسوله
که گفتنی نیست زیاد
بودنیه حتما
پیرمردایی که وقتی ازشون می خوای عکس بگیری بهت می گن بی ناموس ولی برای دخترای عکاس همه جور بی ناموسی می کنن خودشون!
کشف یه جاده که دو ساعته می رسونتت خلخال
بشینی تو قهوه خونه مشرف به شهر باد بخوره تو صورتت و قلیون بکشی
و حلیمه و حنانه و مونا و رضایی که وقت عکاسی دیوونت میکنن از سرخوشی
اگر سه پایه عکاسی کوچیکه رو هم گم کنی اصلا عیب نداره، چون خیلی می ارزه!
.
دو تا سوال
کسی میدونه چرا وقتی از گیلانی جماعت آدرس می پرسی همه می گن مستقیم؟
یا این که چرا طراحی راههاشون این جوریه؟ که انقدر بی منطقه که با نقشه هم گم شی؟
.
نوشتن از سفر تمام شده عین سق زدن نون بیاته
مزه نمی ده
از سر ناچاریه انگار...
.
بی ربط:
از این که
این آقا انتخاب شد دارم بال در می آرم
بالاخره احمقهای ایتالیایی به این
برلوسکونی مادر قحبه ثابت کردن که احمق نیستن.
اگر کمی حوصله کنید و
این ویدئو رو ببینید می فهمید جرا بهش می گم مادرقحبه!