زندگی روی ترن هوائی
2006/08/31
جنده روسپی نیست، تن فروش هم

هر قدر «روسپیگری» و «تن فروشی» شغل است «جندگی» نوعی مرام و مسلک است، نوعی عادت ذهنی. در واقع «جندگی» به عنوان یک صفت قابل اطلاق است و به همین دلیل لفظی به نام «جنده گری» (به عنوان نمایشگر یک شغل) وجود ندارد، به همان شکل که «روسپی» فقط یک شاغل است تا دارنده صفت.

برای یک «روسپی» عاملیت بر بدن مطرح می شود و برای یک «جنده» عاملیت بر ذهن، به عبارت دیگر «جنده» کسی نیست که الزاما عمل جنسی انجام می دهد، کسی است که در ذهن خود با این مسئله درگیر است و با انجام تمرین های ذهنی آن را انجام می دهد یا سرکوب می کند. به دلیل ذهنی بودن و صفت بودن لفظ «جنده» این صفت قابلیت اطلاق به جنس مذکر را نیز دارد، چون مردها نیز در ذهن خود مشابه همین عمل را انجام می دهند.

قصد ندارم بحث کلامی را ادامه دهم، «تن فروشی» و «روسپی گری» در حیطه مشاغلند ، ارائه خدمات در ازای دریافت پول یا امکانات یا آرامش یا وضعیت اجتماعی بهتر، معتقدم بهایی که بابت ارائه خدمات جنسی پرداخت می شود می تواند اشکال گوناگون و گاه پیچیده ای داشته باشد، زنی که از «خدمات گیر جنسی» پول طلب می کند با مردی که «خدمات جنسی» خود را به بهای زندگی بهتر یا وضعیت اجتماعی مناسب تر به زنی ثروتمند ارائه می کند تفاوت چندانی ندارند، هر چند به دلیل وضعیت اجتماعی و مستقل تر بودن مردان این اتفاق کمتر به چشم می آید، اما هر بار که زنی با وضع مالی مناسب و وضعیت اجتماعی حتی نامناسب را دیده ایم مردانی که تن فروشی می کنند را هم در کنار آنان دیده ایم، شکل ظاهری این بها متفاوت است.

در اصل از منظر یک شغل «تن فروشی» و «روسپیگری» «درخواست خدمات» / «ارائه خدمات» است، مثل خرید و فروش کالا، اما در مورد «جندگان» این اتفاق مطرح نیست، «جنده» به جای دریافت بهای ظاهری بهای دیگری را طلب می کند که بیشتر ذهنیست تا فیزیکی. عموم مردان و زنان «جنده» به بهای ارضای حس خود به این کار رضایت می دهند، آرامشی که از ارضای حس خود دریافت می کنند بهاییست که دریافت می کنند، این آرامش گاه فیزیکیست و ناشی از ارضای جنسی و گاه ذهنی.

در صورتی که این تعریف از «جندگی» قابل پذیرش باشد «جنده» حیطه وسیع تری از جامعه را در بر می گیرد اما الزاما به معنی «تن فروش» و «روسپی» نیست، کسی که این جا این گونه دختری را فرا می خواند در ظاهر مرتکب عملی نشده است اما در اصل «جنده مرد»ی بیش نیست. استفاده از ابزار (اتومبیل یا پول یا ...) برای جلب توجه جنس مخالف حلقه مفقوده این ماجراست، در عرضه و تقاضای عمل جنسی «تقاضا دهنده» به اندازه «پاسخ دهنده تقاضا» درگیر است و اگر تقصیری در این مورد تعریف شود هر دو مقصرند.

“جندگی» بیشتر ذهنیست، تمام حرف من در این نوشته در همین خلاصه می شود، روسپیانی هستند که «جنده» نیستند و به عمل خود فقط به چشم ارائه خدمات جنسی نگاه می کنند و زنها و مردهای ظاهر الصلاحی که فاحشگی نمی کنند فقط و فقط به این دلیل که آب نمی بینند اما در مهارتشان در فن شنا نباید شک داشت.

این که برای مردان «جنده» کلامی سراغ نداریم دلیلی نیست تا آن ها را نبینیم.

.

شاید ادامه داشته باشد!

2006/08/29
وقتی از «جنده» حرف می زنیم از چه حرف می زنیم

یک سوال نسبتا ساده:

چرا وقتی از جنده ها حرف می زنیم نگاهمان جنسیست؟ فاحشه ها زنند همیشه و هرزه ها دختران لوند با چهار تار موی بیرون و کمی رنگ و لعاب صورت؟

«هرزه مرد» نداریم؟ کسی که به قول خودمانی «چهار تا دوست دختر را به هم HANDLE می کنه» اگر هرزه نیست پس چیست؟ کسی که انسان دیگری را هرزه می داند/ می بیند/ می خواهد، همان که عاملیت انسان بر زندگی خویش را نمی بیند / نمی خواهد مصداق بارز چیست؟

برادر گرامی که با احلیل آخته به دنبال «جنده زنان» است، همان که «چهار عقدی و چهل صیغه ای» اش را به شعر هم می کشیم و به شادی رقص کنان تکرارش می کنیم، «جنده مرد» نیست؟

.

این داستان عرف است، بار معنایی کلماتی چون «جنده»، «فاحشه»، «تن فروش»، «روسپی» و «هرزه» غیر قابل انکارند، که اگر جز این بود با گفتن کلام «فاحشه» تصویرهای عمیق ذهنمان مردها را هم به یاد می اورد که «هرزه» اند و «فاحشه» و چه و چه.

.

پس

درخواست:

لطفا وقتی از«جنده» ها می نویسید این کلمه را معنی هم بکنید، که همان «تن فروش» است یا «فاحشه» یا «هرزه»؟

اصلا حاضرید به شوخی هم که شده «تن فروش» باشید؟ «عاملیت بر تن» به جای خود، بار معنایی «تن فروش» را تاب می اورید؟

که کم ندیدم دخترانی که که حاضرند «جنده» باشند اما «روسپی»؟

هرگز!

.

من با تعاریف درگیرم،

که جنده کیست؟

عامل بر تن؟ آزاداندیش؟ تن فروش؟ هرزه ذهنی؟ اسلوب شکن؟

کجاست اصلا؟ در فاحشه خانه ها یا در ذهنی که تغییر شرایط را خواست می کند؟ یا در همین میدان ونک خودمان با نگاهی که از این به آن سر می خورد و برانداز می کند از سر به پا! چه مرد چه زن!

.

جنده کیست؟ چیست؟ اول معنی کنید لطفا!

.

پ.ن :

خواهشم از این نازلی است و این نازلی و احتمالا بقیه نازلی ها!

نازلی های جهان، متحد شوید!

2006/08/27

چیزی نیست، یعنی هست، زیاد هم هست، اما چیزی نیست، کم، گم...

.

نمی شد، نشد که بنویسم از تمام اتفاقات این روزها، حالا تمام چیزی که گذشت مثل نان بیات افتاده آن گوشه های دور ذهن، سق زدنی هم نیست بی مروت...

.

گاهی باید نخوانی تا خوانده نشوی، نبینی تا دیده نشوی، نباشی تا نباشند، این ها همه تمرین ناپیداییست، تمرین بی تاثیری، تمرین «آرامش در حضور دیگران»، توصیه های روانپزشک سبیلوی دوست داشتنی که:

«نخوان، ننویس، نباش، سکوت کن، نت های بی سکوت هیچند، سکوت نت ها را معنی می کند، گاهی سکوت کن...»

همین شد که چیزی ندیدم، چیزی نخواندم، از سفر هم برگشتم، بدون عکس اما.

.

چیزی هست، زیاد هم هست، من هم هستم، زیاد...

2006/08/10

یک:

دیشب ساعتی پیش این دوستمان گذراندیم، خودش و رعنای مهربانش و امیرعلی. بچه های کوه و جنگل و کویر و زندگی.

کمی عکس و فیلم نشانمان داد از دو عروسی متفاوت.

.

عروسی دوم:

بزن و بکوب و برقص و شادی و شادی و شادی

عروسی اول:

غم و غم و غم و غم.

عروسی دوم:

DJ Amir بود و DJ Erfan و رقص نورهای رنگ رنگ

عروسی اول:

مداح محترم آقای ... بود و مدیحه سرایی مولا علی و نوحه ای که قرار بود شاد باشد

عروسی دوم:

آدمها مهم نبودند، مهم بودند، معمولی بودند اما

عروسی اول:

وکیل بودند و وزیر بودند و مهم بودند، خیلی مهم

عروسی دوم:

در خانه بود، با همان بی تکلفی عروسی های خانگی

عروسی اول:

تالاری بود و برق تجمل بالای شهر و همین

عروسی دوم:

شاد بود

عروسی اول:

غم بود

.

مانده ام از کارکرد وارونه چیزها. عروسی به شادی است، به فضاست، به مهمانی که محترم است نه به مقام و منصب که به حضور حاضر خود.

مداحی که شاد خواندنش همان عزای همیشگی است شادی را به سخره می گیرد،

چیزها را وارونه می کند برای من.

.

عزیزی که عروسی مجللت چشم ها را خیره می کند از برق و برق، بیا و شادیت را تقسیم نکن با وزیر و وکیل و آدم های مهم، کسی گرسنه نخواهد ماند اگر که امشب بر سر ولیمه تو نباشد، این شادی نیست، غم است، خود غم.

.

پیشنهاد: هزینه این مراسم به مصرف امور خیریه خواهد رسید!

.

دو:

اسانلو آزاد شد، برقی داشت نگاهش، چشمانش پر بود از شور، از اتفاق زندگی بهتر، همان زندگی بهتر...

2006/08/04


نازلی عزیزم

این ها پیش فرض های منند:

1: آمریکا آمریکاست، کشوری متمول، ابرقدرت، سلطه جو و دموکرات

2: کوبا کوباست، کشوری فقیر، ضعیف و کمونیستی

3: آمریکا و کوبا همسایه اند.

4: کوبا جان می دهد برای بلعیده شدن.

5: همه چیز نسبی است.

6: من را می شناسی، به آزادی های فردی کاملا معتقدم.

.

الف: واقعیت: کوبا فقیر است

درست، کوبا کاملا فقیر است، این اتفاقی است که نیاز به کمی موشکافی دارد.

قبل از انقلاب، کوبا نه رسماً ولی عملا تحت کنترل شرکت های آمریکایی قرار داشت، تمام منافع کوبا نه تنها به جیب دولت کوبا نمی رفت بلکه به جیب شرکت های آمریکایی سرازیر می شد.

کشاورز کوبایی (معدنچی کوبایی) روی زمین (معدن) شرکت آمریکایی مشغول به کار بود، دستمزدی که می گرفت برای پرداخت قبض برق شرکت آمریکایی صاحب نیروگاه و پول بلیط اتوبوس متعلق به شرکت آمریکایی صاحب ناوگان حمل و نقل عمومی هزینه می شد و کشاورز (معدنچی) کوبایی فقیر بود و بی فرهنگ و فاقد آینده امیدوار کننده.

در واقع تمام منافع (Income) کشور کوبا تحت کنترل آمریکا بود، اسناد و مدارک تاریخی گواه صدق این مسئله اند، کوبای آن روزها هم فقیر بود.

اما سوال این جاست که چرا کوبای امروز فقیر است، و آیا کوبای امروز فقیرتر است؟

جواب:

کوبای امروز فقیر است چون شوروی وجود ندارد، کشوری که به دلیل منافع استراتژیک خود در کوبا تا پای جنگ اتمی با آمریکا هم پیش رفت و امروز در حال تبدیل به افسانه است. کوبای امروز فقیر است چون آمریکا همسایه شمالی آن هاست و تحت تحریم آمریکا قرار دارند. کوبای امروز فقیر است چون کاسترو رهبر حکومت است، کوبای امروز فقیر است چون معادن چندان قابل توجهی ندارد، اما کوبای امروز فقیرتر نیست، از قبل از انقلاب فقیرتر نیست. سطح درآمد سرانه 1700 دلاری هر کوبایی به دلیل شبکه بسیار قدرتمند تامین اجتماعی دولت کوبا با سطح درآمد سرانه 3000 دلاری بسیاری از کشورها برابری می کند. تحصیل رایگان (95.6% آمار باسوادان کوباست) و حمل و نقل عمومی بسیار ارزان و خدمات پزشکی رایگان از جمله خدمات دولت کوبا به مردم این کشور است.

کوبای امروز فقیرتر از کوبای دیروز نیست، این واقعیت است.

ب: واقعیت: کاسترو جزو بیست مرد ثروتمند دنیاست

این واقعیت وجود دارد، در نظام های بسته ایدئولوژیک درآمد کشور به نام نفرات راس کار ثبت می شود، مثل کشور عزیز خودمان که ثروت رفسنجانی را بی حساب می دانیم و رهبر را صاحب همه چیز.

اما کوبا، من اطلاعی ندارم، اتهامی است که دلایل کافی برای اثبات آن موجود نیست، دلیلی اگر داشتید با کمال میل گوش خواهم کرد و حاضرم به عنوان نکته ای منفی آن را در کارنامه کاسترو بگنجانم. شاید کفه به سمت دوست نداشتن کاسترو سنگین شود.

ج: واقعیت: مهمترین منبع درآمد کوبا توتون ، نی شکر و فحشاست

وقتی نیشکر و توتون داری نیشکر و توتون می فروشی مثل کوبا، نفت داشته باشی نفت مثل ایران، اسلحه و دارو داشته باشی اسلحه و دارو مثل آمریکا.

اما کوبا قابلیت صدور توانمندی های فنی و پزشکی بسیار پیشرفته به تمام نقاط جهان را داراست که به دلیل تحریم گسترده این کشور از جانب آمریکا این اتفاق مقدور نیست.

در مورد فحشا، دوستانی که کوبا را از نزدیک دیده اند می گویند که فحشای این کشور از دیگر کشورهای آمریکای لاتین و مرکزی کمتر است و سلامت تر و بسته تر. فاحشه ها کالای صادراتی کوبا نیستند، چراغشان را به خانه رواتر می دانند!

د: واقعیت: زندانی های سیاسی و نبود حق آزادی بیان و روزنامه های آزاد و دموکراسی در کوبا موجود نیست

خب، این که فکر کنیم که دموکراسی در هر نقطه ای از دنیا قابل پیاده سازی است و اصلا پیاده سازی آن به صلاح است اشتباه بزرگی است. دموکراسی بستر می خواهد، بدون بستر مناسب اجرای دموکراسی نتیجه ای جز عراق و فلسطین امروزی نخواهد داشت.

به یاد دارم زمانی کلینتون از چریک پیر خواسته بود که به گسترش دموکراسی در فلسطین اهتمام بیشتری بورزد، عرفات در پاسخ گفته بود: « کافیست فردا انتخابات آزاد در فلسطین برگزار شود، حماس به رهبری خواهد رسید!» و این پیشگویی امروز به حقیقت پیوسته است و آتش زیر خاکستر را به شعله نشانده است.

مثال دیگر:

برای چین، کمونیست بودن تنها راه چاره است، کنترل یک پنجم جمعیت جهان با پراکندگی دینی و فرهنگی بسیار بالا تحت نظام دموکراسی غیر قابل اجرا نیست اما غیر منطقی است.

هند نمونه مناسبی از این دست است، تحت نظام دموکراسی اداره می شود و حق آزادی بیان و آزادی های سیاسی و فردی در این کشور رعایت می شود اما هند فقیر است و گرسنه و بی سواد.

نظام بسته چین با وجود تمام محدودیت های فردی و اجتماعی در حال پیشرفت است، تعویض این نظام به دموکراسی نیاز به بستری دارد که تا امروز در این کشور فراهم نشده است، اگر از فردا نظام چین به نظام دموکراسی تبدیل شود پیشرفت چین با سرعت حیرت آوری متوقف خواهد شد. در این مورد شکی نیست.

اما کوبای دموکرات به چه شکل خواهد بود؟

فرآیند تبدیل «ال کاماندانته» به «ال پرزیدنته» منتج به این اتفاق خواهد شد که ثروتمندان آمریکایی سوار کشتی های تفریحی خود خواهند شد و از میامی به کوبا سفر خواهند کرد و مزارع و معادن (بخوان منافع) کوبا را تحت سلطه خواهند گرفت. کوبا باز به مستعمره غیر رسمی آمریکا تبدیل خواهد شد، مانند هائیتی و دومینیکن و جامائیکا و هندوراس و ...

نتیجه اخلاقی:

کوبا به دلیل نزدیکی جغرافیایی با آمریکا تنها تحت این شرط به دموکراسی خواهد رسید که عملا به عنوان ایالتی از ایالت های آمریکا شناخته شود. دقیقاً ایالتی از ایالات متحده آمریکا.

نتیجه غیر اخلاقی:

مشکل اصلی کوبا آمریکاست، نیکاراگوئه و پاناما را که خاطرتان هست ان شاء الله؟ «جنگ شکر در کوبا» ی سارتر را هم که خوانده اید ان شاء الله؟ اسم خلیج کوبا را هم که شنیده اید به امید حق! «ال کاماندانته» الیور استون را هم که دیده اید به لطف پروردگار! پس منظورم را متوجه خواهید شد.

.

در این که کاسترو دیکتاتور است شکی ندارم، در این که شخصیت کاریزماتیکی است هم (که شاید عمده دلیل علاقه من به آقای دیکتاتور همین باشد)، در این که کوبا فقیر است و خفقان گرفته و بسته و همه ی این ها هم، اما کوبای امروز مقبول تر است برای من تا کوبای تحت سلطه شرکت های آمریکایی که منافعش را به غارت ببرند و شکم مردم کوبا را از آبجو پرتر کنند.

.

پ.ن 1:

احساس می کنم که این نوشته کامل نیست، شاید بعداً باز هم نوشتم.

پ.ن 2:

باز هم اعلام می کنم، من با شکل رهبری کاسترو مشکل دارم، مشکل دارم، مشکل دارم، اما با آن نگاه «بالاسرانه»ی ایالات متحده به کوبا بیشتر مشکل دارم.

پ.ن 3:
اگر آمریکا تضمینی برای عدم دخالت در امور کوبا را بدهد داوطلبانه در انقلاب بر ضد کاسترو شرکت خواهم کرد. مطمئنم در حکومت دموکراسی هم کاسترو رهبر مورد علاقه مردم کوباست!
.
جوابیه ها:

نازلی عزیزم: گفته بودم که کاریزما هم مساله ایست، اما کاریزمای کاسترویی و کاریزمای جمهوری اسلامی متفاوتند، من به اصول سوسیالیسم و تا حدی کمونیسم (با کلی تبصره) معتقدم و به اصول جمهوری اسلامی تا حدود زیادی نه، پس کاریزمای چپ برای من متفاوت است با کاریزمای جمهوری اسلامی. می بینی که نگرانی در مورد کاریزمای مدل ایرانی بی مورد تلقی می شود.

در واقع مساله ایران کاملا با مساله کوبا متفاوت است، اما واقعاً، صمیماً و از ته قلب، اگر قرار باشد بین حکومت فعلی ایران و حکومت کاملاً دست نشانده آمریکا (حکومت مورد حمایت با حکومت دست نشانده فرق می کند!) انتخابی داشته باشم به همین حکومت فعلی راغب ترم تا آن حکومت فرضی دست نشانده.

در مورد عامه مردم، حرف شما درست، عامه مردم به ج.ا.ا پایبندند و به کاسترو هم، اما دموکراسی یعنی همین، این ضعف دموکراسی است اگر که با رفراندوم فرضی ج.ا.ا انتخاب شود و کاسترو هم، گمان می کنی دموکراسی واقعی کجاست؟ آمریکا؟ جایی که دو حزب متمول و صاحب رسانه ی دموکرات و جمهوریخواه و لابی های مربوطه بر مردم حاکمند و عملاً حق انتخاب محدود است به همین دو حزب.

رالف نیدر را که خاطرت باشد می بینی که از بوش و ال گور صلاحیت بیشتری داشت و مقدار رایش را هم که به یاد بیاوری می بینی که دموکراسی امروز دست کمی از انواع حکومت های ظاهراً زشت ندارد، رنگ و لعاب دموکراسی آمریکایی فریبمان ندهد که موارد نقض و سوراخ دعا فراوان دارد این دموکراسی.

چیز دیگری هم که هست، آمریکا خواهان پیاده سازی دموکراسی آمریکاییست، جایی که گوانتانامو و جنگ توجیه می شود، با مدل اروپایی دموکراسی موافق ترم اما آمریکا امکانی برای پیاده سازی این شکل حکومتی در کوبا نخواهد گذاشت.

به نظر من اگر نسبی فکر کنی، به این که آزادی ظاهری بهتر است یا دیکتاتوری واجد صفات خاص، آن وقت دوست داشتن دیکتاتورها را هم زیاد دور نمی بینی!

برای یاسر: عزیزم، حماس قواعد دموکراسی رو اگر پذیرفته بود که حاضر به شرکت در گروگان گیری یک سرباز صهیونیست نمی شد و با افتخار اسم خودش رو اعلام نمی کرد، حماس از دموکراسی به مثابه ابزار برای مشروعیت بخشی به نظام خودش استفاده کرد. در مورد هند با نظر شما کاملا مخالفم، می دانم که هند پیشرفت کرده اما صد میلیون هندی باسواد و معلومات که راس امور هند قرار دارند در مقابل یک میلیارد هندی که وضعیت آشفته ای دارند چیز زیادی نیست، خیابان های بمبئی و ده کوره های بنگال یکسان نیستند، هر چند دهلی و بمبئی هم آن چنان آش دهن سوزی نیستند، چون موج می زنند از جماعتی که غذایی برای سد جوع ندارند چه برسد به امکان تحصیل،اگر ندیدید بپرسید دوستم.
باز هم برای نازلی: من به طور مطلق طرفدار هیچ مدل حکومتی نیستم، حتی دموکراسی
برای میثم: تکلیفم روشنه، کاسترو رو دوست تر دارم تا مورالس رو، ولی مطلق دوستش ندارم، در مورد چپ ها و چپول ها تقریبا موافقم
برای شیفت: به نظر من هم حرف شما درسته، کاسترو از چیزی می ترسه و به این دلیل تبدیل به دیکتاتور شده، ریشه اون درد همسایه شمالیست!
برای افسانه: حرف حساب می زنی، کوبای بعد از کاسترو وضعیت نامشخصی خواهد داشت.

2006/08/03
خبرنامه

عمو فیدل مریضه!
اینا مریض بودن جنازه اکبر محمدی رو شبانه دفن کردند، دوست دارند کارهاشون شبهه ناک باشه!
احمد باطبی باز رفت زندان، چون اکبر محمدی فوت شد!
این خانوم خوب می نویسه!
عکس های کنسرت دستان خارج از حد تصورم خوب شده!
یک پروژه عکاسی از تابلوهای نقاشی یک آدمی گرفتم!
کنار جوی آب توی میرداماد می شینیم بستنی می خوریم سیگار می کشیم!
خیال پردازی می کنم این روزها، زیاد زیاد!
من کلاً روزی چهار ساعت می خوابم!
خوابم می آد همش!
همینا!!
2006/08/01

مارگارت بکت، وزیر امور خارجه بریتانیا گفت کشتار غيرنظاميان، نفرت انگيز است و افزود که دولتش مکررا از اسرائيل خواسته است در اقدامات نظامی خود، تناسب و توازن را رعايت کند.

معنی: مجازبه کشتن بیست غیرنظامی در روز هستی نه بیشترعزیزم، همیشه هم یادت باشه، یک جنتلمن واقعی غذاش رو با قاشق و چنگال می خوره و هیچ وقت هم غیر متوازن رفتار نمی کنه!

خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: "من با نخست وزیر لبنان صحبت کرده و از کشته شدن مردم بی گناه غیر نظامی در قانا ابراز تاسف عمیق کردم. هیچ چیز نمی تواند این کشتار را توجیه کند. من به او گفتم که اتحادیه اروپا برای دست یابی به یک صلح پایدار سرگرم فعالیت است."

معنی: صبرکن آقای سینیوره، دولتمردان اروپایی را که می شناسی، باید تعداد کشته ها بیشتر باشد تا اصلا موضوعی برای بحث ایجاد شود، هنوز کو تا هزار تا کشته!

یان الیاسون، وزیر خارجه سوئد گفت اکنون وقت آن رسیده که به این دیوانگی پایان داده شود. شورای امنیت سازمان ملل متحد باید مسئولیت خود را بپذیرد و بلافاصله قطعنامه ای برای پایان دادن به خشونت ها صادر کند.

معنی: ما مالیات می دهیم، پس هستیم!

پاپ بنديکت شانزدهم خواستار آتش بس شد و از همه طرف های درگير خواست سلاح هايشان را زمين بگذارند.

معنی: یک طرف مسلمونه ، یک طرف یهود، اگر مسیحی بودند حتما حرف هامو جدی می گرفتند! تازه، ز هر طرف که کشته شود به سود «اسلام» است!

حسنی مبارک رئیس جمهور مصر اظهار داشت که کشورش بمباران غیرمسئولانه دهکده قانا را که به کشته شدن مردم بیگناه، بخصوص زنان و کودکان منجر شده محکوم می کند.

تکلمه: احسنت! (با تشدید مکرر روی ح و س و ن!)

عمرو موسی دبیر کل جامعه عرب گفت حمله نیروهای اسرائیلی به غیرنظامیان و تسهیلات زیر بنایی لبنان نشانه دیگری است از نیات تجاوزکارانه اسرائیل.

معنی: این پازل لعنتی چقدر سخته، حالا باز خوبه این وسط این تیکه پیدا شد، فکر کنم دم شیطون باشه!

بشار اسد، رئیس جمهور سوریه گفت که تجاوز جنایتکارانه اسرائیل یک جنایت پلید است و نقض فاحش تمام قوانین بین المللی محسوب می شود.

معنی: اسرائیل بی پدر مادر #@$%&^**%#*@!&%^&$^%$!

معنی دوم: آقا جان، فحش باد هواست ها، یک وقت به ما حمله نکنی!

محمد رضا آصفی سخنگوی وزارت خارجه ایران گفته است: "بمباران قانا نتیجه سفر رایس (کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا) به منطقه است. برخی از مقامات آمریکایی باید بخاطر جنایات در لبنان محاکمه شوند."

معنی: کار کار انگلیساست، تا قبر آ آ آ آ، من خودم با همین چشمام دیدم «کاندی جون» دستور حمله به قانا رو صادر کرد!

اسرائیل با توقف حملات هوایی به جنوب لبنان برای 48 ساعت موافقت کرد. هدف این آتش بس انجام تحقیقات درباره حمله هوایی مرگبار اسرائیل به روستای قانا در لبنان اعلام شده است. آدام ارلی سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، در یک کنفرانس خبری در بیت المقدس از این تصمیم اسرائیل خبر داد.

نظر: آقای محترم، شما سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکایی یا سخنگوی ارتش اسرائیل!

محمود عباس رییس تشکیلات خود گردان فلسطینی گفته است که با اظهارات فواد سینوره نخست و زیر لبنان هم نوا است و تا زمانی که یک آتش بس فوری در جنوب لبنان و نیز باریکه غزه به اجرا در نیاید تن به هیچ نوع مذاکره ای نخواهد داد.

معنی: آقا اجازه؟ به منم توجه کنید بابا، لطفا وقتی از لبنان حرف می زنید یادتون باشه که توی همین یک ماه اخیر صد و هفتاد نفر هم توی غزه کشته شدن که بیشترشون هم نوجوان و کودک و زن بودن!

وزیر امور خارجه چین:

معنی: اصولا وزیر امور خارجه چین چیزی نگفته که بخوایم معنیش هم بکنیم، راستی کسی دقت کرده که چینی ها خفقان گرفتن و یک کلمه هم حرف نمی زنن؟

امیر صباح احمد الصباح صبح امروز از پارلمان این کشور خواست تا برای کمک به مردم جنوب لبنان هرچه زود تر یک کمک 300 میلیون دلاری را تصویب کند.

معنی: ما پول داریم، مرگ را هم می خریم آقایان!

.

به درخشش خونی که از سرانگشتانتان می چکد قسم

به جای حرف زدن

از کشتار دست بردارید،

جلوی کشتار را بگیرید،

سیاست مداران کثیف محترم.

.

دو جمجمه با يک گلوله ، شعری ازغادة السّمان

تعداد بازديد ها :