زندگی روی ترن هوائی
2006/05/20
وقایع نگاری یک ذهن افسار گسیخته


پیتر رو دوست دارم
نه به خاطر این که همه جور سازی می زنه
که اگه مار هم بدی دستش ازش صدا در می آره
که گرافیست خوبیه
که بازیگره
که هنرمنده ذاتا.
دوستش دارم چون پرسیکو رو راه انداخت با بابک ریاحی پور و علی فروردین و کسری و نیما و همایون
از همون وقتایی که برای سی دی پلیر اپلش اسم گذاشته بود (غضنفر شاید، یادم نیست!)
یا اون روزی که با نیما تو نمایشگاه محمد کنترباس و سه تار می زدن
اما دیشب بیشتر دوستش داشتم
که تو حال خودش نبود انگار
یک جای دیگه ای ساز می زد این مرتیکه دوست داشتنی.
.
گروهش هم مثل همیشه یک دست بود
اعجوبه نبودن که
ولی یک دست که بودن
که حداقل هماهنگ بودن برای ایمپرووایز
ماهان و پیتر آکوب ولی یک چیز دیگه ای بودن واسه من
که شاید این دوست داشتن من بر می گرده به همون نوستالژی گیتار جز زدن
حیف که درامزشون درامز جز نبود،
راک بود
بیچاره درامر که کلی عذاب کشید که صدای بقیه رو خراب نکنه!
.
نصف بیشتر کنسرت رو از سقف نگاه کردم
تصویر تکه تکه روی سقف قشنگ تر بود
لا اقل از اون پرنده های عاشق جلویی که فرق کنسرت فیوژن رو با کنسرت ماریا کری نمی دونن و اگه سکس نکردن فقط به احترام خون شهدا بود.
.
شاید بعدا این پست رو پاک کنم، حالمو بد می کنه، فقط احساسات مازوخیستیم رو ارضا می کنه!
.
کاش می شد اون سه تا کار پرسیکو رو بشنون جماعت، کپی رایت داره ولی، بی خیال.
تعداد بازديد ها :