زندگی روی ترن هوائی
2006/07/21
کجاست منزلت آدمی
پسر آمده بود از آموزش خدمت سربازی
مرخصی دوروزه،
گوشهایش تا چهار لایه سوخته بود،
فقط گوشهایش اما،
نه هیچ جای دیگر.
.
نه، ماتحتش هم سوخته بود حسابی،
که طرف «لا اکراه فی الدین» را تفسیر کرده بود به این که:
«چون اسلام دین کاملی است پس کراهتی در گرویدن به آن نیست!!!»
و یا آن که آن یکیشان از دموکراسی یونانی و کمونیستی!!! حرفها گفته بود!
.
اما قشنگ ماجرا این جاست که آیین نامه ارتش را تعریف می کرد و دوست دیگر هم تایید که به چشم دیده بودند و فرو کرده بودند توی گوشهاشان که:
«به هنگام بلایای طبیعی، اگر عضو گروه تخلیه بودید به ترتیب به موارد زیر عمل می کنید:
1: تخلیه تمثال مبارک بنیان گذار فقید انقلاب اسلامی!!!
2:تخلیه کلام الله مجید!!!
3: تخلیه مجروحین و مصدومین!!!
قسم می خوردند و از چهره شرمگین ستوانی می گفتند که آیین نامه را فریاد می زده.
.
می دانی وظیفه ارتش چیست؟
حفاظت از مرزها
می دانی وظیفه سپاه چیست؟
حفاظت از نظام
می دانی وظیفه سرباز چیست؟
حفاظت از یک تمثال!
.
این شعر چرخ می خورد این روها مدام آقای مختاری، روحتان شاد.

برای رویایت چشم بند
برای چشمانت سیم خار دار
برای خونت هاشور تازیانه.

چگونه رخسارش را جمهوری
درون این زنگار می نگرد؟

خرافه کف به لب آمده است
صف دراز عاشقی را سان می بیند
که چشم بسته شانه یکدیگر را
گرفته ایم
و گاه فشار دستی پنهان بر شانه ام
به گرمی مغروری سرمای وهن را می تاراند.

ضیافت وحش
شبانه روزی است
و بوی پای کبود
که ازدحام زیر زمین را فشرده تر کرده است.

به تخته ای فریاد را با حلقه های خون آجین می بندند
و در دهانش جورابی چرک.
و تازیانه که از شتاب عقربه ها پیش افتاده است
عطش زبان پریشان حس
و نیش عقرب در ادرار خون
که در خطی سرخ
همچون دنیا
به گرد سرت می گردد.

و راه مهمانی را کوتاه می کند
غریو های غریزی
که هیچ کس نمی داند چگونه از گلویت بر می آید .
گدازه اغما در رعشه دیالیز.

درون سینه چه داری
که اینچنین جانت را می فشارند
تا
به یک دو حس غریزی
تقلیلت دهند؟

نگاه گالیله از رخنه های تاریخ
به چشم جمهوری دوخته است
و زیر پایش تند تر می گردد
زمین .

درون و بیرون را کوران
چنان برآشفته اند
که چشم ما یه شرمندگی است.
کجاست منزلت آدمی؟

به چشم هایم ایمان دارم
و آفتاب را از پشت چشم بندم احساس می کنم
که در هوا خوری از سیم خاردار
برآمده است
و گاه لاله گوشم را از شکافی خرد
می نوازد

برای خونت عشق
برای دستانت کار
و چشم هایت در سایه روشن آزادی

تعداد بازديد ها :