زندگی روی ترن هوائی
2006/07/25
به سیاهی رخ این جنازه ها

رویتان سیاه که روی انسان را سیاه می کنید با بمب و خمپاره

سیاهی رخ این جنازه ها دردی است عمیق

جانگداز و مانا

از سیرتتان پاک نخواهد شد اما

به دیوار توبه اگر چنگ زنید و مکه را هم به قدم هایتان سنگین

سیرتتان سیاه می ماند

تا ابدالآباد

.

«فان حزب الله هم الغالبون؟»

این کدام حزب خداست که می جنگید برای بلند مرتبه بودنش؟

یهود هم که وعده پیروزی را سالهای دور است که در جیب دارد

از خدایشان خبر گرفته اند که این وعده به انجام می رسد

و خدایشان که با خدای شما یکی نیست

.

کاش خدایانتان شطرنج می دانستند

تاس می ریختند و برگ های پاسور را حکم قرار می دادند

تا شما که وسیله اید و رگ های گردنتان کلفت تر می شود از خونی که می ریزید

از خونی که هر روز می ریزید

که مرگ کسب و کار شماست و خدایتان بازیچه موشکی که دوردست ها را هدف می گیرد

دوردستی که نشانش بر قلب انسان دیگری خواهد ماند

و موشکی که هر چه دورتر، خدایتان هم بزرگ تر

.

خدایتان معیار دارد

بدانید

با کیلومتر می سنجند

خدای متری به لعنت خود خدا هم نخواهد ارزید

باور کنید

.

شمایان خشم می کارید و درد درو می کنید

چشم می گیرید و خشم می بینید

دریغ که روزی انسانی هم برای کشتن شما نباشد

دریغ از آن روز

.

مرثیه ای رویایی

تعداد بازديد ها :