زندگی روی ترن هوائی
2006/08/04


نازلی عزیزم

این ها پیش فرض های منند:

1: آمریکا آمریکاست، کشوری متمول، ابرقدرت، سلطه جو و دموکرات

2: کوبا کوباست، کشوری فقیر، ضعیف و کمونیستی

3: آمریکا و کوبا همسایه اند.

4: کوبا جان می دهد برای بلعیده شدن.

5: همه چیز نسبی است.

6: من را می شناسی، به آزادی های فردی کاملا معتقدم.

.

الف: واقعیت: کوبا فقیر است

درست، کوبا کاملا فقیر است، این اتفاقی است که نیاز به کمی موشکافی دارد.

قبل از انقلاب، کوبا نه رسماً ولی عملا تحت کنترل شرکت های آمریکایی قرار داشت، تمام منافع کوبا نه تنها به جیب دولت کوبا نمی رفت بلکه به جیب شرکت های آمریکایی سرازیر می شد.

کشاورز کوبایی (معدنچی کوبایی) روی زمین (معدن) شرکت آمریکایی مشغول به کار بود، دستمزدی که می گرفت برای پرداخت قبض برق شرکت آمریکایی صاحب نیروگاه و پول بلیط اتوبوس متعلق به شرکت آمریکایی صاحب ناوگان حمل و نقل عمومی هزینه می شد و کشاورز (معدنچی) کوبایی فقیر بود و بی فرهنگ و فاقد آینده امیدوار کننده.

در واقع تمام منافع (Income) کشور کوبا تحت کنترل آمریکا بود، اسناد و مدارک تاریخی گواه صدق این مسئله اند، کوبای آن روزها هم فقیر بود.

اما سوال این جاست که چرا کوبای امروز فقیر است، و آیا کوبای امروز فقیرتر است؟

جواب:

کوبای امروز فقیر است چون شوروی وجود ندارد، کشوری که به دلیل منافع استراتژیک خود در کوبا تا پای جنگ اتمی با آمریکا هم پیش رفت و امروز در حال تبدیل به افسانه است. کوبای امروز فقیر است چون آمریکا همسایه شمالی آن هاست و تحت تحریم آمریکا قرار دارند. کوبای امروز فقیر است چون کاسترو رهبر حکومت است، کوبای امروز فقیر است چون معادن چندان قابل توجهی ندارد، اما کوبای امروز فقیرتر نیست، از قبل از انقلاب فقیرتر نیست. سطح درآمد سرانه 1700 دلاری هر کوبایی به دلیل شبکه بسیار قدرتمند تامین اجتماعی دولت کوبا با سطح درآمد سرانه 3000 دلاری بسیاری از کشورها برابری می کند. تحصیل رایگان (95.6% آمار باسوادان کوباست) و حمل و نقل عمومی بسیار ارزان و خدمات پزشکی رایگان از جمله خدمات دولت کوبا به مردم این کشور است.

کوبای امروز فقیرتر از کوبای دیروز نیست، این واقعیت است.

ب: واقعیت: کاسترو جزو بیست مرد ثروتمند دنیاست

این واقعیت وجود دارد، در نظام های بسته ایدئولوژیک درآمد کشور به نام نفرات راس کار ثبت می شود، مثل کشور عزیز خودمان که ثروت رفسنجانی را بی حساب می دانیم و رهبر را صاحب همه چیز.

اما کوبا، من اطلاعی ندارم، اتهامی است که دلایل کافی برای اثبات آن موجود نیست، دلیلی اگر داشتید با کمال میل گوش خواهم کرد و حاضرم به عنوان نکته ای منفی آن را در کارنامه کاسترو بگنجانم. شاید کفه به سمت دوست نداشتن کاسترو سنگین شود.

ج: واقعیت: مهمترین منبع درآمد کوبا توتون ، نی شکر و فحشاست

وقتی نیشکر و توتون داری نیشکر و توتون می فروشی مثل کوبا، نفت داشته باشی نفت مثل ایران، اسلحه و دارو داشته باشی اسلحه و دارو مثل آمریکا.

اما کوبا قابلیت صدور توانمندی های فنی و پزشکی بسیار پیشرفته به تمام نقاط جهان را داراست که به دلیل تحریم گسترده این کشور از جانب آمریکا این اتفاق مقدور نیست.

در مورد فحشا، دوستانی که کوبا را از نزدیک دیده اند می گویند که فحشای این کشور از دیگر کشورهای آمریکای لاتین و مرکزی کمتر است و سلامت تر و بسته تر. فاحشه ها کالای صادراتی کوبا نیستند، چراغشان را به خانه رواتر می دانند!

د: واقعیت: زندانی های سیاسی و نبود حق آزادی بیان و روزنامه های آزاد و دموکراسی در کوبا موجود نیست

خب، این که فکر کنیم که دموکراسی در هر نقطه ای از دنیا قابل پیاده سازی است و اصلا پیاده سازی آن به صلاح است اشتباه بزرگی است. دموکراسی بستر می خواهد، بدون بستر مناسب اجرای دموکراسی نتیجه ای جز عراق و فلسطین امروزی نخواهد داشت.

به یاد دارم زمانی کلینتون از چریک پیر خواسته بود که به گسترش دموکراسی در فلسطین اهتمام بیشتری بورزد، عرفات در پاسخ گفته بود: « کافیست فردا انتخابات آزاد در فلسطین برگزار شود، حماس به رهبری خواهد رسید!» و این پیشگویی امروز به حقیقت پیوسته است و آتش زیر خاکستر را به شعله نشانده است.

مثال دیگر:

برای چین، کمونیست بودن تنها راه چاره است، کنترل یک پنجم جمعیت جهان با پراکندگی دینی و فرهنگی بسیار بالا تحت نظام دموکراسی غیر قابل اجرا نیست اما غیر منطقی است.

هند نمونه مناسبی از این دست است، تحت نظام دموکراسی اداره می شود و حق آزادی بیان و آزادی های سیاسی و فردی در این کشور رعایت می شود اما هند فقیر است و گرسنه و بی سواد.

نظام بسته چین با وجود تمام محدودیت های فردی و اجتماعی در حال پیشرفت است، تعویض این نظام به دموکراسی نیاز به بستری دارد که تا امروز در این کشور فراهم نشده است، اگر از فردا نظام چین به نظام دموکراسی تبدیل شود پیشرفت چین با سرعت حیرت آوری متوقف خواهد شد. در این مورد شکی نیست.

اما کوبای دموکرات به چه شکل خواهد بود؟

فرآیند تبدیل «ال کاماندانته» به «ال پرزیدنته» منتج به این اتفاق خواهد شد که ثروتمندان آمریکایی سوار کشتی های تفریحی خود خواهند شد و از میامی به کوبا سفر خواهند کرد و مزارع و معادن (بخوان منافع) کوبا را تحت سلطه خواهند گرفت. کوبا باز به مستعمره غیر رسمی آمریکا تبدیل خواهد شد، مانند هائیتی و دومینیکن و جامائیکا و هندوراس و ...

نتیجه اخلاقی:

کوبا به دلیل نزدیکی جغرافیایی با آمریکا تنها تحت این شرط به دموکراسی خواهد رسید که عملا به عنوان ایالتی از ایالت های آمریکا شناخته شود. دقیقاً ایالتی از ایالات متحده آمریکا.

نتیجه غیر اخلاقی:

مشکل اصلی کوبا آمریکاست، نیکاراگوئه و پاناما را که خاطرتان هست ان شاء الله؟ «جنگ شکر در کوبا» ی سارتر را هم که خوانده اید ان شاء الله؟ اسم خلیج کوبا را هم که شنیده اید به امید حق! «ال کاماندانته» الیور استون را هم که دیده اید به لطف پروردگار! پس منظورم را متوجه خواهید شد.

.

در این که کاسترو دیکتاتور است شکی ندارم، در این که شخصیت کاریزماتیکی است هم (که شاید عمده دلیل علاقه من به آقای دیکتاتور همین باشد)، در این که کوبا فقیر است و خفقان گرفته و بسته و همه ی این ها هم، اما کوبای امروز مقبول تر است برای من تا کوبای تحت سلطه شرکت های آمریکایی که منافعش را به غارت ببرند و شکم مردم کوبا را از آبجو پرتر کنند.

.

پ.ن 1:

احساس می کنم که این نوشته کامل نیست، شاید بعداً باز هم نوشتم.

پ.ن 2:

باز هم اعلام می کنم، من با شکل رهبری کاسترو مشکل دارم، مشکل دارم، مشکل دارم، اما با آن نگاه «بالاسرانه»ی ایالات متحده به کوبا بیشتر مشکل دارم.

پ.ن 3:
اگر آمریکا تضمینی برای عدم دخالت در امور کوبا را بدهد داوطلبانه در انقلاب بر ضد کاسترو شرکت خواهم کرد. مطمئنم در حکومت دموکراسی هم کاسترو رهبر مورد علاقه مردم کوباست!
.
جوابیه ها:

نازلی عزیزم: گفته بودم که کاریزما هم مساله ایست، اما کاریزمای کاسترویی و کاریزمای جمهوری اسلامی متفاوتند، من به اصول سوسیالیسم و تا حدی کمونیسم (با کلی تبصره) معتقدم و به اصول جمهوری اسلامی تا حدود زیادی نه، پس کاریزمای چپ برای من متفاوت است با کاریزمای جمهوری اسلامی. می بینی که نگرانی در مورد کاریزمای مدل ایرانی بی مورد تلقی می شود.

در واقع مساله ایران کاملا با مساله کوبا متفاوت است، اما واقعاً، صمیماً و از ته قلب، اگر قرار باشد بین حکومت فعلی ایران و حکومت کاملاً دست نشانده آمریکا (حکومت مورد حمایت با حکومت دست نشانده فرق می کند!) انتخابی داشته باشم به همین حکومت فعلی راغب ترم تا آن حکومت فرضی دست نشانده.

در مورد عامه مردم، حرف شما درست، عامه مردم به ج.ا.ا پایبندند و به کاسترو هم، اما دموکراسی یعنی همین، این ضعف دموکراسی است اگر که با رفراندوم فرضی ج.ا.ا انتخاب شود و کاسترو هم، گمان می کنی دموکراسی واقعی کجاست؟ آمریکا؟ جایی که دو حزب متمول و صاحب رسانه ی دموکرات و جمهوریخواه و لابی های مربوطه بر مردم حاکمند و عملاً حق انتخاب محدود است به همین دو حزب.

رالف نیدر را که خاطرت باشد می بینی که از بوش و ال گور صلاحیت بیشتری داشت و مقدار رایش را هم که به یاد بیاوری می بینی که دموکراسی امروز دست کمی از انواع حکومت های ظاهراً زشت ندارد، رنگ و لعاب دموکراسی آمریکایی فریبمان ندهد که موارد نقض و سوراخ دعا فراوان دارد این دموکراسی.

چیز دیگری هم که هست، آمریکا خواهان پیاده سازی دموکراسی آمریکاییست، جایی که گوانتانامو و جنگ توجیه می شود، با مدل اروپایی دموکراسی موافق ترم اما آمریکا امکانی برای پیاده سازی این شکل حکومتی در کوبا نخواهد گذاشت.

به نظر من اگر نسبی فکر کنی، به این که آزادی ظاهری بهتر است یا دیکتاتوری واجد صفات خاص، آن وقت دوست داشتن دیکتاتورها را هم زیاد دور نمی بینی!

برای یاسر: عزیزم، حماس قواعد دموکراسی رو اگر پذیرفته بود که حاضر به شرکت در گروگان گیری یک سرباز صهیونیست نمی شد و با افتخار اسم خودش رو اعلام نمی کرد، حماس از دموکراسی به مثابه ابزار برای مشروعیت بخشی به نظام خودش استفاده کرد. در مورد هند با نظر شما کاملا مخالفم، می دانم که هند پیشرفت کرده اما صد میلیون هندی باسواد و معلومات که راس امور هند قرار دارند در مقابل یک میلیارد هندی که وضعیت آشفته ای دارند چیز زیادی نیست، خیابان های بمبئی و ده کوره های بنگال یکسان نیستند، هر چند دهلی و بمبئی هم آن چنان آش دهن سوزی نیستند، چون موج می زنند از جماعتی که غذایی برای سد جوع ندارند چه برسد به امکان تحصیل،اگر ندیدید بپرسید دوستم.
باز هم برای نازلی: من به طور مطلق طرفدار هیچ مدل حکومتی نیستم، حتی دموکراسی
برای میثم: تکلیفم روشنه، کاسترو رو دوست تر دارم تا مورالس رو، ولی مطلق دوستش ندارم، در مورد چپ ها و چپول ها تقریبا موافقم
برای شیفت: به نظر من هم حرف شما درسته، کاسترو از چیزی می ترسه و به این دلیل تبدیل به دیکتاتور شده، ریشه اون درد همسایه شمالیست!
برای افسانه: حرف حساب می زنی، کوبای بعد از کاسترو وضعیت نامشخصی خواهد داشت.

تعداد بازديد ها :