زندگی روی ترن هوائی
2006/09/28


گاهی انقدر پری، انقدر لبالبی که کتاب های کوچک هم قد می کشند،خواندنشان عذاب می شود،برای هر خطشان سالی وقت باید بگذاری.

گاهی انقدر پری که این دوربین همیشه همراهت را فراموش می کنی، انقدر سخت می شود این شاتر زدن لعنتی...

گاهی وقتها انقدر پری، انقدر پری که این همه تصویر و تو نباید ببینی تا باورت بشود که انقدر پری...

.

اشتباه می کنی رفیق، عقربی که حلقه های آتش را گریزش نیست من نیستم، اگرهم باشم باکیم نیست، نهایت، نیش است و خلاص.

من از حلقه های آتش، از خفگی میان این همه دود و از تمام چیزی که هستم گریزان نیستم،

از این همه تنهایی که چشم های تو را پر می کند و قلب من را.

فقط یک چیز را بدان،
اسم همان چیزیست که هستم،

بودن به انتخاب،
میان آتش و دود،
میان حلقه های رقصنده آتش...
.

بگرد همیشه به دنبال چیزی که من هستم و تو نیستی...

.

همه عشق و ديگر چه بگويم؟ ترس هاي دلم را نگويم بهتر است

...

آغوشت كجاست؟

تعداد بازديد ها :