زندگی روی ترن هوائی
2007/02/19
...

تلفن که بی هوا زنگ خورد و از خانه شان بود، که خودش که ایران نیست که، دلم ریخت، بی هوا...

«هوا خوب بود، رفت با شوهرش هواخوری، برگشت، تا دم در، مرد...»

.

خاک بود

آب بود و گلاب

مادرمان بود و پسرهایی که ما بودیم...

.

دوست داشتم عاشق مردنش را

دلش نیامده بود باران را فراموش کند

زیر باران...

تعداد بازديد ها :