زندگی روی ترن هوائی
2007/05/01
ّFreedom? Maybe!

نزدیک بود به چیز برویم، همان جایی که خیلی هامان می رویم دیگر، همان که اولش «گ» دارد و آخرش «آ»، به گا!

.

آقا رک و راست، ما سه سال پیش لاغر بودیم عینهو نی قلیان، دانشگاه که تمام شد آماده به رزم می شدیم که یک روزی یک آدم بی ربطی خبردارمان کرد که لاغری یعنی معافی، ما هم رفتیم و با بساط و بندی معاف شدیم که مثلا زمان صلح خانه مان بنشینیم و سماق بمکیم، دو ماه پیش یکهو زمزمه پیچید که معافیت هایمان را باطل کرده اند و ممنوع الخروجیم و چه و چه و چه، چه اعصابی از من یالقوز یک لا قبا رفت بماند، که کارمان را چه کار کنیم و مهاجرتمان را چه کار کنیم و این واممان را چجور گلی به سر بگیریم، حالا حساب کنید که چه اعصابی رفت از بچه هایی که زن گرفته بودند و اجاره خانه می دادند و زندگیشان بند یک خط نامه شده بود و یک امضای ناقابل.

.

انگار فعلا بی خیال ما شده اند، البته این فعلا را هم گذاشته اند بماند تا استخوان لای زخم ما مانده باشد هنوز، که فکر نکنیم خیلی باید خوشحال باشیم، خوشحالی به ماها نیامده!

.

نکته روانی:

سلامت روانی چیز خوبیست!

.

نکته اجتماعی:

وقتی کاری برای انجام دادن نداشته باشی، برای خودت و اطرافیانت کار می تراشی!

.

تکلمه:

البت ما قصد نداشتیم به «گا» برویم ها، قصد و منظور نداشتیم که برویم یعنی، گفته باشیم که داشتند می بردنمان، اما نبردند فعلا!

.

آقا جان، بچه محل در آمدن با شما بسی مایه حیرت شد، یحتمل در این ده سالی که شب ها با این زبولون مرحوم هدایت را بالا می رفتیم و وارسته را تا پایین گز می کردیم و سیگار می کشیدیم و پپل (PEPEL)را دید می زدیم (پپل آدم نیست ها، بیشتر سگ است!) و آن پیچ امین الدوله سر مسیح را بو می کشیدیم و وسط چمن های میدان هدایت ولو شده بودیم، شما هم با این موسیو ورنوش وارسته را بالا می رفتی و هدایت را تا پایین گز می کرده ای و سیگار می کشیدی و جای دیگری را دید می زدی که ندیدیمتان، بلکن دیده باشیم هم، درک حضور خدایان چشم بصیرتی می خواهد که جز با چله نشینی و چهل میخ کردن زمین و خواندن از حفظ اسرار قاسمی و دانستن اسم اعظم میسر نیست، که ما هم این کاره نیستیم!

.

جدیدا انقدر به این جماعتی که فکر می کنند جماعت طرفدار این مستر پرزیدنت مان آدم های خنگ و ساده و ببویی هستند می خندیم که جانمان بالا می آید، این ها انقدر برای هر چیزی برنامه دارند که از مدیر عاملی باشگاه پرسپولیس هم نمی گذرند تا جایگاه شورای شهرشان مبادا به خطر بیافتد، آن وقت نشسته اید که این ها دورشان چهار سال است و تمام می شوند؟ زرشک!

.

آی این رفیقمان غصه می خورد، آی غصه می خورد!

.

آقا این فیلم Children of Men زیادی هالیوودی بود، حیف این ایده ناب نبود که صرف پروپاگاندای ضد تروریستی این انگلیسی ها شده بود؟ اصلا حیف این برادر متعهد!

.

خدا را شکر، بعد از تشکیل تیم ملی فوتبال دستی که می خواهند شایستگی هایشان را هم ثابت کنند تازه، چشممان به جمال تیم ملی مچ اندازی هم روشن شد، بماند تا تشکیل تیم ملی نشستن روی زمین!

.

شما چه چیزی پیش خودتان فکر می کنید که این موزیک های این بغل را دانلود نمی کنید و گوش نمی کنید؟ ها؟ فکر کردید ما علافیم که موسیقی بگذاریم برایتان؟

.

ما یک سر می رویم تا این دشت لاله های واژگون، این جا را بپایید و آب و جارو کنید که بر خواهیم گشت، به سرعت!

تعداد بازديد ها :