زندگی روی ترن هوائی
2007/01/28
SOUL NIDUS on Rogers TV

Soul Nidus on Rogers TV

این گروه نیمه ایرانی نیمه کانادایی هنوز دو سال نیست از ایران خارج شدن اما دارن با سرعت هر چه تمام تر پیشرفت می کنن، اینا رو می گم که اگر دو سال دیگه آلبومشون پرفروش شد و مشهور شدن چیزی ازشون نشنیده بودین از خودتون خجالت بکشین!

.

آهای بر و بکس کانادایی، هواشونو داشته باشین، هی برین کنسرتاشون، مطمئن باشین ضرر نمی کنین!

در این عزای خوشحال جای غم خالیست

چشم هاتو باز کن، بیدار شو، خواب نیست، فقط یک حقیقت کپک زده، تو خواب نیستی...

.

سربازها چند صدتایی جوان را دنبال می کنند، جوان ها هو می کنند، فحش می دهند، فرار می کنند، چند نفری هم باتوم می خورند، صدای مدّاح دسته با صدای هو مخلوط می شود، دسته پنجاه نفری، پنجاه نفر هم دور و بر علامتی که طولش کم از طول دسته عزاداری ندارد، صدای ضبط ماشین بغلی بلندتر از فکر من است، یک نفر «اوسی اوسی» می کند، همان حسین حسین سابق با ریتم تند، شبیه همین «دوپس دوپس» خودمان است، یک زن چادری با دو تا ظرف غذا از حلوی ماشین می گذرد، چادرش به دندانش است و تمام هیکلش بیرون، از هیکلش که باید جوان باشد، صورتش دیدنی نیست هر چه می کنم، دندان های محکمی دارد گویا، پلیس راهنمایی سر من فریاد می کشد که چرا از جایم تکان نمی خورم، جایی نیست برای تکان خوردن، نمی فهمد، بکارت موسیقیاییم پاره می شود، من فکر می کنم...

.

جهنّم همین شکلیست؟

.

این جا تهران است، خیابان شریعتی، جایی که تو می توانی به بکارت زایل شده موسیقیاییت فکر کنی، به کربلا، عاشورا و این شمایلی که شبیه به محمدرضا گلزار ریشوست، به گوسفندهای آویزانی که فخر هیاتند و هر چه بیشتر فاخرتر، به طول علم، به کوچه ای که چهار تکیه دارد گله به گله، به پرهای زرد و سبز و پسرهای موسیخی که دورش را گرفته اند، ملاک اصلا همین نزدیکی به علامت است، هر چه نزدیک تر مقرب تر جماعت نسوان.

.

من به بوی قیمه فکر می کنم، من همیشه به بوی قیمه فکر می کنم.

.
این مجالس نباشد جوان ها به کجا می روند؟

.
واقعا به کجا برویم؟ جایی هست حاج عبدالرضا؟

.

مَن بَکی اَوْ اَبکی فینا مأةً ضَمِنّا لَهُ عَلَی اللهِ الجَنََّةُ وَ مَنْ بَکی اَو اَبکی خَمسینَ ، فَلَهَ الجَنةُ وَ مَنْ بَکی اَو اَبکی ثَلاثین فَلَهُ الجنةُ وَ مَنْ بَکی اَو اَبکَی عشرةً فَلَهُ الجنةُ وَ مَنْ بَکی اَو اَبکَی واحِداً فَلَهُ الجنةُ وَ مَنْ تَباکی فَلَهُ الجنةُ .

کسی که در مصیبت ما ، خود بگرید یا صد نفر را گریان سازد بهشت را برای او ضمانت می کنیم و کسی که در مصیبت ما بگرید و پنجاه نفر را بگریاند اهل بهشت است و کسی که بگرید و سی نفر را بگریاند اهل بهشت است و کسی که خود را به گریه وادار کند بهشت برای اوست .

.
این جا همه چیز حساب و کتاب دارد، پنجاه نفر، صد نفر، سی نفر...
.

امشب خون گریه کردم تا برسم خانه، شما هم گریه کنید که در خیابان مجالش نیست، سهمی از ثواب مجلس خیابانی را هم با خود به رختخواب ببرید، امشب با هم می خوابیم، امشب همه با هم به بهشت می رویم اصلا...

2007/01/25
قضاوتتان تا کجا؟

آقای فرجامی، خاطرات پارسی پور را خوانده اید آیا؟ چرایی و چگونگی اتّفاقات «سکسولوژیک» زندگی پارسی پور را می دانید آیا؟ ملاکتان چیست که می گویید «نه خانم پارسی پور روایتگر سیاسی اجتماعی خوبی است و نه بحث ها و خاطرات سکسولوژیکش ارزش خاصی دارد»؟ روایت به ابتدا نرسیده مصاحبه رادیو زمانه با ایشان را خوانده اید؟ حرف هایشان را خوانده اید اصلا که چوب برداشته اید که شهرنوش پارسی پور «سالم» نیست و «صادق» نیست و «فنّی» نیست و «کارکشته» نیست؟ شما سال های زندان را با او بوده اید؟ دیده اید او را به هنگام خودارضایی؟ بوده اید کنار تختش؟ شما ملاکید برای صداقت و سلامت انسان ها؟ قضاوتتا ن تا کجاست؟ تا توی شورت آدم ها؟

.

رفیق، خودارضایی زن ها همان آلت به دست شدن مردانه نیست، لذّت زن از رابطه جنسی هر چه هست مردانه نیست که با ترشح چند قطره تمام شود، زندان هم همان چهار دیوار نیست که بگیرند و ببندند، زندان جاییست که زنی خودارضایی می کند و من و تو درک نمی کنیم زندانی را که برایش ساخته اند، زندان جاییست که شوهری با زنش سالی دو بار هم نمی خوابد، همین زن از خیانت بیزار است، سالها سکوت می کند تا سرطان رحم، که دکترها بگویند که سرطانی هم اگر هست به خاطر همان ترشحات ناقابل است که سالیست نداشته، به خاطر بچّه ایست که در حسرتش مانده، زندان جاییست که زن گریه می کند و خودارضایی، زندان آن جاست که چاره ای ندارد جز خیانت، که طلاق هم راه بازی برای هر کسی نیست، رفیق، خودارضایی زنانه را دیده ای آیا؟

.

خاطرات پارسی پور اگر پر از غلو هم باشد، بی ربط و بی منطق هم اگر باشد باز واقعیت نغییر شکل یافته ایست از اتفاقی که هر روز در جریان است، من و شما نمی بینیم آقای محترم.
.

آقای فرجامی عزیز، نوشته ای که از جنس نیک آهنگ نیستی و بر سبیل اتفاق و به ناحق به یک چوب رانده می شوید، عزیز من، هر چه باشد شما دو تا در یک چیز مشترکید، انگار باورتان شده که «انسان جایزالخطاست» یعنی این که «شما مجازید خطا کنید»، تا هر وقت که خواستید.

.

زنان در برابر احمق های مبتذل (نوشته کامل نازلی که حرفی برای گفتن نمی ذاره وگرنه گفتنی خیلی هست)

آقای فرجامی عزیز

زنان از زبان زنان


2007/01/14

ایرانی باشی و دقیقه نودی نباشی؟ حاشا و کلّا، چنین مباد، ایدون مباد!

.

این بالایی یعنی این که ما الان داریم با SQL SERVER سر و کلّه می زنیم به جای این که وبلاگ بنویسیم تا لا اقل بازی را مساوی کنیم، پروژه چهل روزه را بگذاری برای چهار روز آخر نتیجه اش می شود همین که از زندگی بیفتی و جمعه ها و پنج شنبه ها هم سر کار باشی، خلاصه که زندگی اصلا آسان نیست و کلا که دلیل سکوت ما در این وانفسای آخرالزمانی همین است.

.

ایدون مباد، ایدون نخواهد ماند.

.

پ.ن:

لوا جان، یک پست خوشگل بنویس راجع به این اخلاق دقیقه نودی ایرانی، من فعلا وقت ندارم!

2007/01/05
صحنه اوّل: یک صحنه رقص تاریک با کلی آدم که دارن تو هم می لولن و بالا پایین می پرن، یک دستی که می ره بالا، یک دستی که می آد پایین، عینکی که همراه اون دست می آد پایین!
صحنه دوّم: یک صحنه رقص تاریک با کلی آدم که به درخواست تو وایسادن و تکون نمی خورن که تو یه چیزی رو از زمین برداری تا نشکسته، مامان تارایی که یهویی داد می زنه «اوناهاش!» و تو فقط یک قدم برمی داری که بری اون «اوناهاش!» رو از زیر پاها برداری و صدای خورد شدن یک چیزی زیر همون یک قدمی که بر می داری رو بشنوی که می فهمی صدای عینکته، اون «اوناهاش!» هم یک سیگار روشن بودند البته که مامان تارا جان فکر کرده بودند من دارم تو این هاگیر واگیر دنبال سیگارم می گردم!
صحنه سوّم هم نداره، فقط نتیجه گیری اخلاقی داره و اونم اینه که الزام نداره گمشده شما گمشده دیگران باشه!
.
پ.ن:
به جون مادرم اگه بگم اون دسته که رفت بالا و اومد پایین دست کی بوده، اصرار نکنید، عمرا بگم!
« دگماتیسم همیشه ضد خود را تولید می کند، مثل منی که محصول پدرم!»
از بیانات گهربار یک آقای همیشه دوست داشتنی مست!
2007/01/03
تو رو خدا ارباب...

تو رو خدا ارباب، می شه من از اینترنت استفاده کنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه دهنمو باز کنم و چشامو ببندم؟

تو رو خدا ارباب، می شه برم بخوابم زیر شیلنگ اینترنت؟

تو رو خدا ارباب، می شه برم تو دنیای مجازی و غلت بزنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه برم سایت های پورنو؟

تو رو خدا ارباب، می شه وبلاگ سیبیل رو بدون فیلتر شکن ببینم؟

تو رو خدا ارباب، می شه ازتون تشکر کنم به خاطر اینترنت مجانی که به ما می دین؟

تو رو خدا ارباب، می شه لا اقل به خاطر سرعتش ازتون تشکر کنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه ازتون تقدیر کنم که همه سایت های منحرف رو بستین؟

تو رو خدا ارباب، می شه بیام خودمو لو بدم و به همه گناهام اعتراف کنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه آدرس خونمونو بهت بدم؟

تو رو خدا ارباب، می شه آدرس ایمیلمو داشته باشی و هی برام ایمیل بفرستی؟

تو رو خدا ارباب، می شه دستور بدی اینترنت رو ببندن؟

تو رو خدا ارباب، می شه برم منحرف بشم؟

.

تو رو خدا ارباب، بیام زانو بزنم جلوت؟

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی ازت تشکر کنم که اجازه می دی برم توی اینترنت؟

تو رو خدا ارباب، بیام فولدر Favorites ت رو کپی کنم توی Browser خودم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای هر روز برم توی سایت تبیان و ده بار روی هر لینکش کلیک کنم؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری هر کی بهم ایمیل زد یه نسخه اش رو واست فوروارد کنم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای تمام آرشیو مسنجرم رو واست بفرستم؟

تو رو خدا ارباب، می ذاری به خاطر تمام آزادی که بهم دادی بیام لپت رو ماچ کنم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای انگشتر عقیق بندازم تو انگشت کوچیکم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای با وضو برم توی اینترنت؟

تو رو خدا ارباب، می خوای کلاس آموزش وبلاگ نویسی بذارم برای همه طلبه های حوزه علمیه؟

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی دست بزنم به کیبرد؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری هر کی حرف بد زد بهت گزارش بدم؟

تو رو خدا ارباب، می ذاری سرمو بذارم روی شونه هات و های های گریه کنم؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری Username و Password م رو بهت بدم مال خود خودت باشه؟

.

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی ساماندهی بشم؟

تو رو خدا ارباب، می ذاری من از این سر گردونی نجات پیدا کنم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای دات کام بشم برات؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری برم تو میهن بلاگ اصلا؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری برم همه ویکی پدیا رو پاک کنم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای یادت بدم چجوری یاهو مسنجر هک کنی؟

تو رو خدا ارباب، می شه تو اربابم بشی اصلا؟

تو رو خدا ارباب، می شه منو با شلاق بزنی هر روز؟

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی بیام کف خونتون رو با زبونم لیس بزنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه دست نوازش بکشی به سرم؟

تو رو خدا ارباب، می شه نذاری منحرف بشم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای دیگه خورشید رو نخونم؟

تو رو خدا ارباب، می خوای برم با تیر بزنم تو زانوی بلاگرا؟

تو رو خدا ارباب، ازت خواهش کنم می ذاری پاهاتو ببوسم؟

.

تو رو خدا ارباب، می شه یه کاری کنی من دیگه فکر نکنم؟

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی دست تو دماغم بکنم تا آرنج؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری واست نظر قربونی بخرم بذاری زیر بالشت؟

تو رو خدا ارباب، می خوای هر روز کیهان رو از حفظ بیام واست بخونم؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری همه کتابام رو آتیش بزنم شب چهارشنبه سوری؟

تو رو خدا ارباب، می خوای سی دی هام رو بشکونم دونه دونه؟

تو رو خدا ارباب، می شه بهم بگی من تو زندگیم چی کار کنم؟

تو رو خدا ارباب، می شه منو با خودت ببری بهشت با هم دیگه آبمیوه بخوریم؟

تو رو خدا ارباب، دوست داری همه سخنرانی هات رو بیام بشینم ردیف اول؟

تو رو خدا ارباب، می شه باهام مهرورزی کنی؟

تو رو خدا ارباب، می شه بازم بهت رای بدم؟

تو رو خدا ارباب، میشه اجازه بدی من وبلاگ بنویسم؟

تو رو خدا ارباب، اجازه می دی هر چی خواستم تو وبلاگم بنویسم؟

تو رو خدا ارباب، می شه وبلاگ منو فیلتر نکنی هیچ وقت؟

.

پ.ن:

این یه ربطی به آلن گینزبرگ داره دیگه!

.

مرتبط:

ساماندهی یعنی چه؟

عدوی تو نیستم، انکار توام

خر تو خر ایرانی

اجازه هست ریش بزی بذارم؟

سایتم را در هیچ جا ثبت نخواهم کرد

ساماندهی یک بمب گوگلی دیگر

افشای 17 خطای امنیتی

ثبت وبلاگ و مشکلات بعدی

2007/01/02
...

کمتر چیزی هست در این دنیا که به اندازه هدیه گرفتن «کلیدر» دولت آبادی خوشحالم کند، و تو این را می دانی خانم عزیز «آ»...

.

دنبال دلیل نگرد که چرا خوشحالیم و خوبیم و حضورمان آزاردهنده نیست، همین هاست خانم عزیز «آ»، همین دانستن هاست ...

تعداد بازديد ها :